next page

fehrest page

back page


وظايف جامعه‏
اسلام به فقر به عنوان يك حالت استثنايى نگاه مى‏كند كه بايد براى محدود كردن آن شتاب كرد و سپس آن را ريشه كن نمود جامعه نيز بخشى از اين مسئوليت را بنابه دلايلى كه خواهيم گفت بر عهده دارد.
1- فقر همانند ميكروب مسرى است اگر به سرعت درمان نشود همه جامعه آسيب مى‏بيند.
2- هر فرد از افراد جامعه سهمى در ثروتهاى عمومى دارد پس جامعه بايد سهم هر فرد را از اين ثروت به محض اينكه كسى احساس تنگناى مالى كرد به وى باز گرداند.
3- انسان حق دارد كه زندگى كريمانه‏اى داشته باشد و اين حق ثابت هر فرد بر جامعه است پس وقتى شخص فقير مى‏شود از مسئوليت جامعه و دولت است كه براى از بين بردن فقرش اقدام كند و راههايى كه جامعه مى‏تواند از طريق آن فقر را ريشه كن كند،
عبارت است از:
1- هميارى اجتماعى‏
2- ايجاد روحيه تعاون و همكارى‏
3- نظارت بر كار دولت‏
اول:هميارى اجتماعى‏

اين انديشه كه اسلام در آن پيشگام است بيانگر جوانب انسانى و اخلاقى بى حد و حصر نظام اسلامى است بر خلاف نظامهاى سرمايه دارى كه انسان زير پا له مى‏شود و جايى براى فقير و بينوا وجود ندارد.
مبناى هميارى اجتماعى در اسلام بر اساس حقوقى است كه فرد بر گردن جامعه دارد.
پس جامعه بايد فرد را در برابر دشمن داخلى و خارجى حمايت كند فقر بيمارى و جهل از بيماريهاى درونى و داخلى است كه انسان را از پاى در مى‏آورد و او را به بوته فراموشى مى‏سپارد امام على عليه‏السلام هميارى اجتماعى را در بسيارى از خطبه‏ها يادآورى كردند خود حضرت در عمل نيز به اين مهم پرداختند و تا توانستند پديده فقر را كه ناشى از سوء مديريت دوران خليفه دوم بود از بين ببرند حضرت در يكى از سخنان بديع خود كه از نظر ادبى نيز در اوج است مى‏فرمايد:
ان الله سبحانه فرض فى أموال الأغنياء أقوت الفقراء فما جاع فقير الا بما منع به غنى والله تعالى سائلهم عن ذالك‏

خداوند سبحان روزى فقرا را در اموال توانگران مقرر داشته پس هيچ فقيرى گرسنه نماند مگر آنگه توانگرى حق او او را باز داشته است و خداى تعالى توانگران را بدين سبب باز خواست كند.- كلمات قصار:320 ?
در اينجا امام عليه‏السلام اصل هميارى اجتماعى را امرى واجب به شمار مى‏آورد كه نمى‏توان از آن شانه خالى كرد و اين اصل هميارى اجتماعى غير از زكات و خمس است زيرا مسئوليتى كه اسلام معين كرده است رساندن فقير به حد خود كفايى است به همين جهت ممكن است كه اموال بدست آمده از زكات نتواند فقير را به اين سطح اقتصادى برساند پس بايد اموال ديگرى غير از زكات و خمس باشد تا بتوان براى پر كردن خلأهاى اقتصادى در جامعه از آنها بهره برد ممكن است كه اموال بدست آمده از راه خمس و زكات نيز جزئى از آن باشد شيوه اين هميارى آن است كه تعداد فقيران يك شهر شمارش شود سپس آنان بر تعداد ثروتمندان آن شهر تقسيم گردند و هر ثروتمندى تعدادى از فقرا را متناسب با وضع اقتصادى خود تحت تكفل خود قرار دهد و مقدارى نقدينگى در اختيار آنان بگذارد تا براى تأمين معاش خود استفاده كنند.
امام على عليه‏السلام از توانگرانى كه مسئوليت كمك رسانى به فقيران و يارى نيازمندان را به دوش مى‏كشند به نيكى ياد مى‏كند و مى‏فرمايد:
أنعم الناس عيشا من عاش فى عيشه غيره‏

بخشنده‏ترين مردمان كسى است كه ديگران از نعمت او بهره‏مند شوند.- شرح نهج البلاغه:20/ ص 300/ ح 432 ?
زندگى براى انسان چه لذتبخش است وقتى كه از يتيمان زنان بيوه و پيران دستگيرى مى‏كند.
و از نعمتهاى الهى بر بعضى از بندگان آن است كه خداوند نيازهاى مردم را بدست آنان بر آورده مى‏سازد و اين كار در نامه اعمالشان ذخيره مى‏گردد و نه تنها ضرر نمى‏كنند بلكه چند برابر آنچه مى‏بخشند به آنان باز مى‏گردد زيرا در صورت وجود نقدينگى در دست فقرا حركت اقتصادى بازار شتاب مى‏گيرد و در نتيجه موجب افزايش ثروت مى‏گردد بدين ترتيب حلقه‏هاى اقتصادى در نظام اسلامى مبتنى بر حس انسان دوستى و برادرى صادقانه در گردش است.
دوم:ايجاد روحيه تعاون و همكارى‏

اسلام جامعه را بر اساس روحيه تعاون و همكارى پايه گذارى كرده است هر عضوى از جامعه با ديگرى در ارتباط است و در زندگى به همنوع خود كمك و يارى مى‏رساند و همگى با يكديگر برادرند يا در دين و يا در انسان بودن وقتى كه جامعه با روحيه برادرى حركت مى‏كند حركت جامعه رو به تكامل است و هر عضوى از آن مكمل عضوى ديگر و اسلام بسيارى از احكام اقتصادى خود را بر اساس ارزشهايى مبتنى بر تعون بر پا كرده كه اگر آن ارزشها نبود قوانين اقتصادى در اجرا و عمل با مشكل روبرو مى‏شد از جمله آنها مى‏توان به مساقات،مزارعه،مضاربه و شركت اشاره كرد كه مبتنى بر همكارى و مشاركت دو جانبه است مشاركت سرمايه و كار و سود و زيان حاصل از آن نيز متوجه هر دو طرف خواهد بود.
و در سايه اين روحيه اجتماعى اسلام ربا را طرد مى‏كند به خاطر آنكه شيوه‏اى در جهت بهره كشى جامعه است نه براى تعاون.
اسلام نيز بر اساس اصل تعون و با استفاده از ارزشهايى كه از راه ايجاد روحيه همكارى،اخوت،بخشش و ايثار در جامعه فراهم كرده است مسئوليتهاى سنگينى را براى به حركت در آوردن چرخهاى اقتصادى بر عهده جامعه مى‏گذارد از اينرو شايسته بود كه امام على عليه‏السلام اين روحيه را كه در دوران تسلط فردى تقريبا از بين رفته بود احيا كند.
امام عليه‏السلام ديدگاه تعاون اقتصادى را با نيازهاى متقابل مردم توجيه مى‏كند.
زيرا انسانها به يكديگر نيازمندند و انسانى از انسان ديگر بى نياز نيست امام عليه‏السلام مى‏فرمايد:
لا تدع الله أن يغينك عن الناس فأن حاجات الناس بعضهم الى بعض متصلة كاتصال الاعضاء فمتى يستغنى المرء عن يده أورجله ولكن أدع الله أن يغينك عن شرارهم - شرح نهج البلاغه:20/322 ح 695 ?

از خداوند مخواه كه تو را از مردم بى نياز كند زيرا كه انسانها همچون اعضاى بدن به يكديگر وابسته‏اند چه وقت انسان از دستش يا پايش بى نياز مى‏شود؟ ولى از خداوند بخواه كه تو را نيازمند مردمان شرور نسازد.
پس همه به يكديگر نيازمندند و نمى‏توان از آن جدا شد لذا هر چه خواسته‏هاى انسان متنوع باشد نيازش به افراد جامعه نيز بيشتر خواهد بود امام عليه‏السلام نمى‏خواهد كه انسان به تنهايى زندگى كند و حتى نمى‏توان به اين موضوع فكر كرد و اين خيالى بيش نيست زيرا چنين انسانى كه بتواند به تنهايى و بى نياز از ديگران زندگى كند وجود خارجى ندارد.
و در چهار چوب چنين مشاركتى امام عليه‏السلام مردم و به ويژه نيازمندان را فرا مى‏خواند تا در زمينه‏هاى مختلف با ثروتمندان همكارى كنند.
شاركوا الذين قد أقبل عليهم الرزق فانه أخلق للغنى و أجبر بالقبال الحظ

با مردم فراخ روزى شراكت كنيد زيرا توانگرى را سزاوارتر و نيكبختى را شايسته ترند. - كلمات قصار:221 ?
چنين مشاركتى براى هر دو طرف سودمند است فقيران و نيازمندان كار وتلاش مى‏كنند اغنيا و توانگران سرمايه و كالا در اختيار قرار مى‏دهند چون توانگر در پى كسى است كه براى بهره بردارى از سرمايه‏اش كار كند و فقير مى‏خواهد سرمايه‏اى داشته باشد تا با آن طرح اقتصادى را به جريان بياندازد و جامعه با الهام از چنين انديشه‏اى صندوقها و يا بانكهايى را براى سرمايه گذارى تأسيس مى‏كند و در عين حال موسسه هايى هستند كه اجراى طرحهاى متنوع اقتصادى را در زمينه‏هاى كشاورزى صنعت و تجارت به عهده مى‏گيرند تا اين سرمايه را با آن تلاشهاى خير خواهانه همراه سازند و بدين ترتيب مى‏توان طرحهايى را با همكارى و تعون و بر اساس يك سيستم تعاونى كه بر مبناى اخوت و برادرى اسلامى است به اجرا در آورد.
سوم:نظارت بر كار دولت‏

جامعه در برابر كارهاى دولت بر اساس اصل امر به معروف و نهى از منكر مسئول است و بر يكايك افراد جامعه است كه هشيار باشند تا غافلگير نشوند و بيشتر گرفتاريها و مشكلاتى كه گريبانگير جوامع مختلف مى‏شود از افرادى سرچشمه مى‏گيرد كه مديريت امور كشور را به عهده دارند و به ويژه مديريت مالى يا قسمتهايى كه به نحوى با امور مالى در ارتباط است زيرا انسان هميشه در معرض اشتباه قرار دارد و نيازمند رهنمايى و ارشاد ديگران است اين مسئوليت جامعه است كه با تشكيل هيئت‏هاى امر به معروف و نهى از منكر يا از طريق شوراهايى كه وظيفه شان نظارت بر اموال دولتى است بر كار مديران و نحوه عملكرد آنها نظارت داشته باشد.
حاكمى چون اميرالمومنين عليه‏السلام روزى كه حكومت را در دست مى‏گيرد به مردم اعلام مى‏كند:
يا أهل الكوفة ان خرجت من عندكم بغير رحلى و راحلتى و غلامى فأنا خائن -وسايل الشيعه:11/83 ?

اى كوفيان اگر از نزد شما به غير از خانه مركب و غلامى كه اكنون ندر اختيار دارم بيرون شدم بدانيد كه خائنم چنين حاكمى شايسته حكومت است زيرإ؛ءء بيمى از برخورد صريح مردم ندارد حتى اگر بخواهند از او به خاطر هر چيز كوچك و بزرگ حساب بكشند و به حق چنين حاكمى امين مال و ناموس مردم و شايسته حكومت است.
امام عليه‏السلام خود را چنين معرفى مى‏كند كه دست به خيانت نمى‏زند با اينكه مى‏داند كه مردم از اين امر با خبرند ولى مى‏خواهد سنتى را پى ريزى كند حاكمان و مردمان پس از او از آن تبعيت كنند و حاكم راستين اسلامى هيچگاه از اين سوال بر نمى‏آشوبد كه از او بپرسند اين اموال را از كجا آورده‏اى؟
و ملت آگاه و هشيار نيز مانعى نمى‏بيند كه بر كار حاكم نظارت داشته باشد و از او به خاطر هر كار كوچك و بزرگ حساب بكشد.
بنابر اين اگر بخواهيم قانون از كجا آورده‏اى؟را پياده كنيم چه بسيار سرمايه‏ها كه در شرف سرازير شدن به جيب سود جويانى است كه خود را امين مردم جا زده‏اند به ملت باز خواهد گشت و جاى تعجب نيست كه قانون اساسى جمهورى اسلامى اصلى داشته باشد كه به موجب آن مى‏بايد اموال رهبر و دولتمردان بر مردم عرضه شود كه برخاسته از اصلى است كه امام على عليه‏السلام در اولين روز حكومت به مردم كوفه اعلام كردند.
وظايف دولت‏
مبناى مسئوليت دولت همان اصولى است كه بر اساس آن جامعه مسئوليت فرد را مى‏پذيرد بلكه بايد گفت كه مسئوليت دولت بيشتر و مهمتر است زيرا وظيفه دولت حمايت از افراد جامعه است و اگر دولت نتواند اين حمايت را فراهم كند فلسفه وجودى او زير سوال مى‏رود و اگر بخشى از مسئوليت اقتصادى بر عهده جامعه است؛ دولت نيز با توجه به اختيارات و امكاناتى كه دارد بايد سهم بيشترى را در پذيرش مسئوليت اقتصادى داشته باشد در حقيقت وظيفه دولت در جهت تكميل مسئوليت هايى است كه در بخش اقتصادى متوجه جامعه است و عبارت است از
1- تأمين اجتماعى‏
2- نظارت بر بازار
3- نظارت بر مالكيت‏
1- تأمين اجتماعى‏

اسلام دولت را وادار مى‏كند كه جامعه اسلامى را در مقابل فقر و تنگدستى حمايت كند و دولت ضامن معيشت افراد جامعه است و معمولا اين وظيفه را در دو مرحله انجام مى‏دهد:مرحله اول:دولت وسايل و امكانات كار را براى فرد فراهم مى‏آورد و فرصت مشاركت درست را در فعاليت ثمر بخش اقتصادى براى فرد ايجاد مى‏كند تا با تكيه بر كار و تلاش امرار معاش كند حال اگر فرد نتواند كار كند و نيازهاى زندگى اش را فراهم آورد و يا دولت در موقعيتى استثنائى قرار داشته باشد و نتواند فرصت كار در اختيار فرد قرار دهد؛ نوبت به مرحله دوم مى‏رسد كه دولت اصل تأمين اجتماعى را از طريق تهيه مال كافى براى رفع نيازهاى فرد به اجرا در مى‏آورد و تا حد خاصى امكانات زندگى را براى او فراهم مى‏كند.- صدر:اقتصادنا،ص 697 ?
پس از آنكه جامعه مسئوليتش را انجام داد دولت خلأهاى موجود در زندگى فرد را پر مى‏كند و در حقيقت وظيفه دولت تكميل كار جامعه در اين چهارچوب است.
امام على عليه‏السلام طلايه دار انديشه تأمين اجتماعى است تا آنجا كه شامل غير مسلمان نيز مى‏شود ما كتابى در زمينه اقتصاد اسلامى نمى‏يابيم كه سخن امام عليه‏السلام را در خصوص پير مرد نصرانى تحسين و تمجيد نكرده باشد.
از حضرت روايت شده است كه پيرمرد نصرانى را ديد كه از مردم گدايى مى‏كرد
قال الامام: ما هذا؟فقيل له:يا اميرالمومنين انه نصرانى فقال الامام:استعملتموه حتى اذا كبر و عجز منعتموه!! انفقوا عليه من بيت المال.

امام فرمود:اين چيست؟به او گفتند:يا اميرالمومنين او نصرانى است امام فرمود:از او كار كشيديد تا اينكه پير و از كار افتاده شد او را از بيت المال محروم كرديد!از بيت المال به او انفاق كنيد.- وسايل الشيعه:11/49،شهيد صدر آن را در كتاب اقتصادنا،ص 705 و ابرهيم طحاوى در كتاب الاقتصاد الاسلامى مذهبا و نظاما،ص 170 آورده است. ?
محكم‏ترين گفتار امام درباره تأمين اجتماعى گفتارى است كه امام عليه‏السلام در نامه‏اش به مالك اشتر هنگامى كه او را به ولايت مصر منسوب كرد نوشت و به او فرمود:
ثم الله الله فى الطبقة السفلى من الذين لا حيلة لهم من المساكين و المحتاجين و أهل البوس و الزمنى فأن فى هذه الطبقة قانعا و معترا و احفظ لله ما استحفظك من حقه فيهم و أجعل لخم قسما من بيت مالك و قسما من غلات صوافى الاسلام فى كل بلد فان للاقصى منهم مثل الذى للأدنى و كل قد أسترعيت حقه - نامه‏ها:53 ?

خدا را خدا را در باب طبقه فروردين:كسانى كه بيچارگان اند از مساكين و نيازمندان و بينوايان و زمينگيران در اين طبقه مردمى هستند سائل و مردمى هستند كه در عين نياز روى سوال ندارند خداوند حقى برايشان مقرر داشته و از او خواسته است كه آن را رعايت كنى پس در نگهداشت آن بكوش براى اينان در بيت المال خود حقى مقرر دار و بخشى از غلات اراضى خالصانه اسلام را در هر شهرى به آنان اختصاص ده زيرا براى دورترينشان همان حقى است كه نزديكترينشان از آن برخوردارند و از تو خواسته‏اند كه حق همه را اعم از دور و نزديك نيكو رعايت كنى.
سپس مى‏فرمايد:
و تعهد اهل اليتم وذوى الرقة فى السن ممن لا حيلة له و لا ينصب للمسألة نفسه و ذالك على الولاة ثقيل و الحق كله ثقيل - نامه‏ها:53 ?

تيمار دار يتيمان باش و غمخوار پيران از كار افتاده كه بيچاره اند و دست سئوال پيش كس دراز نكنند و اين كار بر واليان دشوار و گران است و هر گونه حقى دشوار و گران آيد.
و در ادامه مى‏فرمايد:
وأجعل لذوى الحاجات منك قسما تفرغ لهم فيه شخصك و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فيه لله الذى خلقك و تقعد عنهم جندك و أعوانك من أحراسك و شرطك حتى يكلمك متكلمهم غير متتعتع فانى سمعت رسول‏الله صلى الله عليه و آله و سلم.

يقول فى غير موطن لن تقدس أمة لا يوخذ للضعيف فيها حقه من القوى و نح عنهم الضيق والأنف يبسط الله عليك بذالك أكناف رحمته و يوجب لك ثواب طاعته و أعط ما أعطيت هنيئا و امنع فى اجمال و اعذار.- نامه‏ها:53 ?
براى كسانى كه به تو نياز دارند زمانى معين كن كه در آن فارغ از هر كارى به آنان بپردازى براى ديدار با ايشان به مجلس عام بنشين مجلسى كه همگان در آن حاضر توانند شد و براى خدايى كه آفريدگار توست در برابر شان فروتنى نمايى و بفرماى تا سپاهيان و ياران و نگهبانان و پاسبانان به يك سو شوند تا سخنگويشان بى هراس و بى لكنت زبان سخن خويش بگويد كه من از رسول الله (صلى الله عليه و آله) بارها شنيدم كه مى‏گفت:پاك و آراسته نيست امتى كه در آن امت زير دست نتواند بدون لكنت زبان حق خود را از قوى دست بستاند.و تنگ حوصلگى و خودپسندى را از خود دور سازد تا خداوند درهاى رحمتش را به روى تو بگشايد اگر چيزى مى‏بخشى چنان بخش كه گويى تو را گوارا افتاده است و اگر منع مى‏كنى بايد كه منع تو با مهربانى و پوزشخواهى همراه بود.
حاكم تنها در برابر فقرا مسئوليت ندارد بلكه او چون پدرى مهربان است؛ با تأنى و حوصله نيازها و خواسته هايشان را مى‏شنود و اگر وجود بعضى از سپاهيان موجب ترس نيازمندان شود در آن صورت حضورشان ضرورتى ندارد تا شخص نيازمند بتواند با آزادى كامل خواسته هايش را بيان كند و مشكلاتش را با حاكم در ميان بگذارد اين گفتار امام شامل نكات مهمى است كه از آن جمله مى‏توان به موارد زير اشاره كرد:
1- دولت موظف است كه زمينه زندگى شرافتمندانه را براى همه كسانى كه در سايه قلمرو حكومتش زندگى مى‏كنند تأمين كند.
2- دولت بايد صندوقى براى تأمين اجتماعى تأسيس كند و از بيت المال يا از درآمدهاى انفال به نسبت شرايط و مقتضيات تغذيه شود.
3- كمكهاى مالى به طور مساوى بين افراد نزديك و دور تقسيم گردد.
4- گروهى از نيازمندان در جامعه هستند كه فقر و نيازشان براى مردم آشكار نيست حاكم وظيفه دارد اشخاصى را مأمور كند تا به جستجوى محل سكونتش بپردازد كه بتواند به آنان كمك كند.
5- حاكم بايد زمان معينى را براى شنيدن نيازهاى مردم اختصاص دهد و فضاى مناسب را براى نيازمندانى كه نمى‏توانند نيازهايشان را به صراحت بيان كنند آماده سازد.
6- حاكم بايد در شتگويى نيازمندان را تحمل كند و شرايط روحى آنان را درك كند.
7- اگر حاكم شخص را نيازمند واقعى نيافت بايد به شيوه‏اى مودبانه و به طورى كه موجب خشم او نگردد عذرش را بخواهد.
اين گفتار و ديگر گفتارهاى حضرت در واقع جنبه‏هاى انسان دوستى نظام اقتصادى اسلام را مى‏رساند و نشانه كمال و ترقى اين نظام است زيرا قانون تأمين اجتماعى كه امام عليه‏السلام در اين گفتار بيان كرده است قانونى است كه هيچ قانون ديگرى در جهان به پايش نمى‏رسد.
مى‏گويند از افتخارات نظام اقتصادى بريتانيا، قانون تأمين اجتماعى است كه در دوران حكومت كارگران در اين كشور به تصويب و اجرا در آمده است و اين طرح در اصل از ابتكارات((سرويليام بيفردج)) است كه حكومت محافظه كاران در زمان خود آن را نپذيرفت؛ ولى حكومت كارگران آن رإ؛ئئ مبناى سياست اجتماعى ملى خود قرار داد اين طرح داراى سه محور اساسى در تأمين اجتماعى بود كه عبارتند از:
1- پرداخت حق اولاد به ازاى هر فرزند
2- برنامه همگانى بيمه درمانى‏
3- كمك مالى به بيكاران‏
وقتى اين طرح و قانون را با تأمين اجتماعى كه متضمن برنامه براى ايجاد اشتغال است مقايسه كنيم در مى‏يابيم كه آنچه را اسلام پانزده قرن پيش ارائه كرده است بسيار بهتر از طرحى است كه يكى از سابقه دارترين نظامهاى اقتصادى در جهان آزاد در زمينه تأمين اجتماعى عرضه كرده است.
2- نظارت بر بازار

بدون ترديد يكى از علل فقر تورم است كه عبارت است از اينكه:نقدينگى به نسبت زيادترى از توليد افزايش يابد و عرضه كمتر از تقاضا گردد كه در نتيجه قيمتها افزايش مى‏يابد.
هنگامى كه فقير كم در آمد باشد افزايش قيمتها نيز در زندگى او تاثير منفى مى‏گذارد و به فقر و نيازش دامن مى‏زند به همين سبب بايد تدابيرى انديشيد تا نرخ رشد تورم را تحت كنترل در آورد بطوريكه بتوان نسبت تورم را به صفر و يا به كمترين حد خود رساند.
دولت از سه راه مى‏تواند با تورم مبارزه كند كه عبارتند از:
1- مهار نقدينگى از طريق هدايت نظام مالى به نحوى كه حجم نقدينگى موازى منابع توليد باشد.
2- افزايش توليد براى مهار نقدينگى يعنى ايجاد هماهنگى بين عرضه و تقاضا با افزايش عرضه فرآورده‏ها.
3- تثبيت قيمتها و جلوگيرى از افزايش سرسام آور آن.
و اين سه محور مهم:را در نامه امام عليه‏السلام به مالك اشتر مى‏يابيم در اين نامه به دو محور مهم هدايت سرمايه و افزايش توليد اشاره شده است كه در مبحث آينده ان شاءالله از آن سخن خواهيم گفت در كنار اين دو محور به محور قيمت گذارى عادلانه نيز بر مى‏خوريم امام مى‏فرمايد:
وليكن البيع بيعا سمعا بموازين عدل و أسعار لا تحجف بالفريقين من البائع و المتباع‏

و بايد خريد و فروش به آسانى صورت گيرد و بر موازين عدل به گونه‏اى كه در بها،نه فروشنده زيان بيند و نه بر خريدار اجحاف شود.- نامه‏ها:53. ?
و بر اساس موازين عدل كه امام بدان اشاره دارد بايد وقت زحمت و مواد اوليه‏اى كه در توليد كالا صرف شده است به هنگام قيمت گذارى در نظر گرفته شود چنين معامله‏اى با رضايت طرفين خريدار و فروشند و با نظارت دولت انجام مى‏پذيرد و ما مى‏توانيم سايه نظارت دولت بر قيمت گذارى كالاها را بر اساس اين فرمان امام على عليه‏السلام به مالك اشتر تعيين كنيم.
3- نظارت بر مالكيت‏

مالكيت به طور كلى بر سه قسم است:
1- مالكيت دولت اسلامى‏
2- مالكيت عمومى‏
3- مالكيت خصوصى‏
1-مالكيت دولت اسلامى،مالكيت منصب الهى در حكومت اسلامى است كه پيامبر يا اماام نسبت به مال به طورى كه به حاكم حق تصرف در مال بنابر مصالحى كه خود مسئول آن است داده مى‏شود.
2- مالكيت عمومى،مالكيت امت يا تمام مردم است نسبت به مال يا اموال‏
3- مالكيت خصوصى،مالكيتى است كه به فرد يا گروهى با اختيارات محدود نسبت به الى معين اختصاص دارد و اين نوع مالكيت براى شخص اساسا حقى را ايجاد مى‏كند كه ديگران نمى‏توانند از آن برخوردار باشند به هر شكلى كه باشد مگر به ضرورت يا در حالت فوق العده مانند مالكيت انسان نسبت به آبى كه از رود خانه يا هيزمى كه از جنگل بدست مى‏آورد.
زمينهاى موات يا هر زمينى كه بدون صاحب است و از انفال محسوب مى‏شود در مالكيت دولت قرار دارد و هر مسلمانى حق دارد كه از اين مالكيت بهره‏مند باشد به شرطى كه زمين را احيا كند و در مقابل مقدارى از در آمد حاصل از آن را ندارند و مالكيت عمومى ثروتى است كه انسان در ايجاد آن دخالتى ندارد مانند جنگلها و معادن و نظاير آن كه در مالكيت امت اسلامى است و همگان حق بهره مندى از آن را دارند به شرطى كه دولت بر جريان بهره مندى و برخوردارى مردم از آن نظارت داشته باشد و كسانى كه در اين زمينها كار مى‏كنند حقى در زمين و حيازت آن ندارند.
نوع سوم از مالكيت مالكيت خصوصى است و آن عبارت است از اينكه:شخص حق تصرف يا مالكيت زمينى را در اختيار داشته باشد اين نوع مالكيت از لحاظ زمانى مطلق نبوده بلكه تفويض اختيارى است كه تا زماين كه فرد از عهده مسئوليتش در قبال زمين برآيد به او داده مى‏شود و هر گاه به اين مسئوليت خللى وارد شود حق مالكيت از وى سلب مى‏گردد.
امام على عليه‏السلام بنابر روايت كابلى مى‏فرمايد:
ان من أحيى أرضها ميتة من المسلمين فليعمرها وليود خراجها الى الامام من أهل بيتى و له ما أكل منها فان تركها أو أخرجها فأخذها رجل من المسلمين من بعده فعمره و أحياها فهو أحق بها من الذى تركها فليود خراجها الى الامام - وسايل الشيعة:20/143. ?

هر كس از مسلمان زمين مواتى را احيا كند و آن را آباد نگه دارد و خراج آن را به امام از اهل بيت من بپردازد هر چه از آن سود مى‏برد مال اوست و اگر زمين را رها كند يا به آن آسيب برساند مردى از مسلمين آن را پس از او بگيرد و آبادش سازد و در احياى آن بكوشد به آن سزاوارتر است از كسى آن را رها كرده است و بايد خراج آن را به امام بپردازد.
از همه آنچه گذشت مى‏توان نتيجه گرفت كه:
1- دولت بايد بر همه شكلهاى مالكيت نظارت داشته باشد.
2- دولت حق دارد مقدارى ماليات از زمينى كه در مالكيت اوست به عنوان خراج بگيرد.
3- حق حيازت و تملك در نوع سوم از مالكيت بسته به انجام مسئوليتى است كه فرد در مقابل زمين دارد پس هر گاه از عهده مسئوليتش بر نيايد حقش ساقط مى‏شود.
4- دولت از راه نظارت بر مالكيت مى‏تواند سيستمى را براى احياى زمين و دريافت ماليات ايجاد كند تا بتواند با پيامدهاى مثبت آن به اقتصاد بيمار جامعه خدمت كند و سايه فقر را از جامعه اسلامى بزدايد.


next page

fehrest page

back page